Basic Listening

First Snow Fall
Today is November 26th.
امروز بیست و ششم نوامبر است.
It snowed all day today.
امروز تمام روز برف بارید.
The snow is beautiful.
برف زیبا است.
The snow finally stopped.
بالاخره برفباری متوقف شد.
My sister and I are excited.
من و خواهرم هیجانزده هستیم.
My Mom doesn’t like the snow.
مامانم از برف خوشش نمیآید.
My Mom has to shovel the drive way.
مامانم باید مسیر ورودی خانه را پارو کند.
My sister and I get to play.
من و خواهرم میتوانیم بازی کنیم.
I put on my hat and mittens.
من کلاه و دستکشهایم را میپوشم.
My Mom puts on my scarf.
مامانم شالم را دور گردنم میبندد.
My Mom zippers my jacket.
مامانم زیپ کاپشنم را میبندد.
My sister puts on her hat and mittens.
خواهرم کلاه و دستکشهایش را میپوشد.
My Mom puts on her scarf.
مامانم شالش را میبندد.
My Mom zippers her jacket.
مامانم زیپ کاپشنش را میبندد.
My sister and I go outside.
من و خواهرم بیرون میرویم.
We begin to make a snowman.
ما شروع به ساختن یک آدمبرفی میکنیم.
My Mom starts to shovel the snow.
مامانم شروع به پارو کردن برف میکند.
My sister and I make snow angels.
من و خواهرم روی برف شکل فرشته درست میکنیم.
My sister and I throw snowballs.
من و خواهرم گلولههای برفی پرتاب میکنیم.
It starts to snow again.
دوباره برف شروع به باریدن میکند.
We go inside for hot chocolate.
ما برای خوردن شکلات داغ به داخل خانه میرویم.

Jessica's First Day of School
Today is Jessica’s first day of kindergarten.
امروز اولین روز مهدکودک جسیکا است.
Jessica and her parents walk to school.
جسیکا و والدینش پیاده به مدرسه میروند.
Jessica’s Mom walks with her to her classroom.
مامان جسیکا او را تا کلاسش همراهی میکند.
Jessica meets her teacher.
جسیکا معلمش را ملاقات میکند.
His name is Mr. Parker.
اسم او آقای پارکر است.
The school bell rings at 8:45 A.M.
زنگ مدرسه ساعت ۸:۴۵ صبح به صدا درمیآید.
Jessica hugs and kisses her Mom goodbye.
جسیکا مامانش را بغل میکند و میبوسد و خداحافظی میکند.
Jessica’s Mom says “I love you.”
مامان جسیکا میگوید: “دوستت دارم.”
At 9:00 A.M., Jessica stands for the National anthem.
ساعت ۹:۰۰ صبح، جسیکا برای سرود ملی میایستد.
Mr. Parker calls out children’s names.
آقای پارکر اسم بچهها را صدا میزند.
Each child yells back “Here.”
هر کودک با صدای بلند جواب میدهد: “اینجا.”
Mr. Parker teaches them about letters.
آقای پارکر به آنها حروف الفبا را یاد میدهد.
Mr. Parker teaches them about numbers.
آقای پارکر به آنها اعداد را یاد میدهد.
At 10:15 A.M. the students have recess.
ساعت ۱۰:۱۵ صبح، دانشآموزان زنگ تفریح دارند.
Recess is fun.
زنگ تفریح سرگرمکننده است.
The students get to play and eat.
دانشآموزان میتوانند بازی کنند و چیزی بخورند.
At 10:30 A.M. the students go to gym class.
ساعت ۱۰:۳۰ صبح، دانشآموزان به کلاس ورزش میروند.
At 11:15 A.M. the students return to Mr. Parker’s classroom.
ساعت ۱۱:۱۵ صبح، دانشآموزان به کلاس آقای پارکر برمیگردند.
Mr. Parker tells the students to sit on the carpet.
آقای پارکر از دانشآموزان میخواهد که روی فرش بنشینند.
Mr. Parker reads the students a story.
آقای پارکر برای دانشآموزان یک داستان میخواند.
Mr. Parker teaches the students a song.
آقای پارکر به دانشآموزان یک آهنگ یاد میدهد.
The lunch bell rings.
زنگ ناهار به صدا درمیآید.
Jessica’s first day of school is over.
اولین روز مدرسهی جسیکا به پایان میرسد.

My Flower Garden
My name is Anne.
اسم من آنه است.
I love flowers.
من گلها را دوست دارم.
I have a flower garden.
من یک باغ گل دارم.
My garden is in front of my house.
باغ من جلوی خانهام قرار دارد.
My neighbour has a garden too.
همسایهام هم یک باغ دارد.
My garden has different types of flowers.
باغ من انواع مختلفی از گلها را دارد.
I have roses in my garden.
من در باغم گلهای رز دارم.
I have tulips in my garden.
من در باغم گلهای لاله دارم.
I have petunias in my garden.
من در باغم گلهای اطلسی دارم.
My garden has different colours.
باغ من رنگهای مختلفی دارد.
I plant red flowers.
من گلهای قرمز میکارم.
I plant orange flowers.
من گلهای نارنجی میکارم.
I plant blue flowers.
من گلهای آبی میکارم.
I plant purple flowers.
من گلهای بنفش میکارم.
I take care of my garden.
من از باغم مراقبت میکنم.
I water my garden every day.
من هر روز باغم را آب میدهم.
I kill the weeds in my garden.
من علفهای هرز باغم را از بین میبرم.
I kill insects that eat my flowers.
من حشراتی که گلهایم را میخورند از بین میبرم.
I love my beautiful garden.
من باغ زیبایم را دوست دارم.

Going Camping
The Bright family went camping on the weekend.
خانواده برایت آخر هفته به کمپینگ رفتند.
The Bright family went to Silent Lake.
خانواده برایت به دریاچه سایلنت رفتند.
The Bright family left on Friday.
خانواده برایت روز جمعه راهی شدند.
They camped for three days.
آنها به مدت سه روز کمپ کردند.
The Bright family brought a big tent.
خانواده برایت یک چادر بزرگ آوردند.
They brought a lot of food.
آنها غذای زیادی با خود آوردند.
They brought insect repellant.
آنها اسپری دفع حشرات آوردند.
The Bright family had a campfire on Friday.
خانواده برایت روز جمعه آتش کمپ روشن کردند.
They roasted marshmallows.
آنها مارشمالو کباب کردند.
They sang campfire songs.
آنها ترانههای مخصوص آتش کمپ خواندند.
On Saturday they went canoeing.
روز شنبه قایقرانی کردند.
On Saturday they went fishing.
روز شنبه به ماهیگیری رفتند.
On Saturday they went swimming.
روز شنبه شنا کردند.
They went hiking on Sunday.
روز یکشنبه به پیادهروی در طبیعت رفتند.
The Bright family saw many birds.
خانواده برایت پرندگان زیادی دیدند.
They saw blue jays.
آنها جیجاقهای آبی دیدند.
They saw hummingbirds.
آنها مرغهای مگسخوار دیدند.
The Bright family saw many animals.
خانواده برایت حیوانات زیادی دیدند.
They saw a raccoon.
آنها یک راکون دیدند.
They saw a squirrel.
آنها یک سنجاب دیدند.
But they didn’t see a bear.
اما آنها یک خرس ندیدند.
The Bright family had a fun vacation.
خانواده برایت تعطیلات خوشی داشتند.

My House
The Bright family went camping on the weekend.
خانواده برایت آخر هفته به کمپینگ رفتند.
The Bright family went to Silent Lake.
خانواده برایت به دریاچه سایلنت رفتند.
The Bright family left on Friday.
خانواده برایت روز جمعه راهی شدند.
They camped for three days.
آنها به مدت سه روز کمپ کردند.
The Bright family brought a big tent.
خانواده برایت یک چادر بزرگ آوردند.
They brought a lot of food.
آنها غذای زیادی با خود آوردند.
They brought insect repellant.
آنها اسپری دفع حشرات آوردند.
The Bright family had a campfire on Friday.
خانواده برایت روز جمعه آتش کمپ روشن کردند.
They roasted marshmallows.
آنها مارشمالو کباب کردند.
They sang campfire songs.
آنها ترانههای مخصوص آتش کمپ خواندند.
On Saturday they went canoeing.
روز شنبه قایقرانی کردند.
On Saturday they went fishing.
روز شنبه به ماهیگیری رفتند.
On Saturday they went swimming.
روز شنبه شنا کردند.
They went hiking on Sunday.
روز یکشنبه به پیادهروی در طبیعت رفتند.
The Bright family saw many birds.
خانواده برایت پرندگان زیادی دیدند.
They saw blue jays.
آنها جیجاقهای آبی دیدند.
They saw hummingbirds.
آنها مرغهای مگسخوار دیدند.
The Bright family saw many animals.
خانواده برایت حیوانات زیادی دیدند.
They saw a raccoon.
آنها یک راکون دیدند.
They saw a squirrel.
آنها یک سنجاب دیدند.
But they didn’t see a bear.
اما آنها یک خرس ندیدند.
The Bright family had a fun vacation.
خانواده برایت تعطیلات خوشی داشتند.

My First Pet
My name is Sarah.
اسم من سارا است.
I am 14 years old.
من ۱۴ ساله هستم.
I have a pet cat.
من یک گربهی خانگی دارم.
My cat’s name is Milo.
اسم گربهی من مایلو است.
My cat is black and white.
گربهی من سیاه و سفید است.
Milo’s paws are white.
پنجههای مایلو سفید هستند.
Milo’s body is black.
بدن مایلو سیاه است.
She is very cute.
او خیلی بامزه است.
Milo’s fur is very soft.
موهای مایلو خیلی نرم است.
Milo was a very small kitten.
مایلو یک بچهگربهی خیلی کوچک بود.
Milo is a very big cat.
مایلو حالا یک گربهی خیلی بزرگ است.
Milo cannot have kittens.
مایلو نمیتواند بچهگربه داشته باشد.
She is fixed.
او عقیم شده است.
Milo likes to eat.
مایلو غذا خوردن را دوست دارد.
Milo likes to play outside.
مایلو دوست دارد بیرون بازی کند.
Milo likes to hunt for birds.
مایلو دوست دارد پرنده شکار کند.
Milo likes to hunt for mice.
مایلو دوست دارد موش شکار کند.
She likes her ears scratched.
او دوست دارد که گوشهایش را نوازش کنم.
Milo likes to sit in my lap.
مایلو دوست دارد روی پایم بنشیند.
Milo likes to sleep on my bed.
مایلو دوست دارد روی تختم بخوابد.
Milo is a good pet.
مایلو یک حیوان خانگی خوب است.

Jennifer the Firefighter
Jennifer Smith is a firefighter.
جنیفر اسمیت یک آتشنشان است.
She is one of the first female firefighters.
او یکی از اولین آتشنشانان زن است.
Jennifer works hard every day.
جنیفر هر روز سخت کار میکند.
Jennifer exercises every day.
جنیفر هر روز ورزش میکند.
She lifts weights.
او وزنه بلند میکند.
She wants her muscles to be very strong.
او میخواهد عضلاتش خیلی قوی باشند.
She saves people’s lives every day.
او هر روز جان مردم را نجات میدهد.
She is very strong.
او بسیار قوی است.
Jennifer is married.
جنیفر ازدواج کرده است.
Her husband is a school teacher.
همسر او معلم مدرسه است.
Jennifer’s husband is proud of her.
همسر جنیفر به او افتخار میکند.
Jennifer is a mother.
جنیفر یک مادر است.
She has two daughters.
او دو دختر دارد.
Jennifer’s daughters are proud of her too.
دختران جنیفر هم به او افتخار میکنند.
Jennifer is happy being a firefighter.
جنیفر از آتشنشان بودن خوشحال است.
Jennifer is happy being a wife.
جنیفر از همسر بودن خوشحال است.
Jennifer is happy being a mother.
جنیفر از مادر بودن خوشحال است.

Mark's Big Game
Mark’s favourite sport is hockey.
ورزش مورد علاقهی مارک هاکی است.
He is 15 years old.
او ۱۵ ساله است.
Mark practises three times a week.
مارک سه بار در هفته تمرین میکند.
Practices are two hours long.
تمرینها دو ساعت طول میکشند.
Mark plays one game a week.
مارک هر هفته یک بازی انجام میدهد.
Mark is a good hockey player.
مارک یک بازیکن خوب هاکی است.
He plays on Friday nights.
او شبهای جمعه بازی میکند.
Friday night hockey games are popular.
بازیهای هاکی شبهای جمعه محبوب هستند.
Mark’s family watches him play.
خانوادهی مارک بازی او را تماشا میکنند.
Mark’s friends watch him play too.
دوستان مارک هم بازی او را تماشا میکنند.
There are always many fans.
همیشه طرفداران زیادی وجود دارند.
Tonight is the big game.
امشب بازی بزرگ است.
Coaches are coming to watch Mark play.
مربیان برای تماشای بازی مارک میآیند.
Mark wants to play in the National Hockey League.
مارک میخواهد در لیگ ملی هاکی بازی کند.
Mark wants to make a lot of money.
مارک میخواهد پول زیادی به دست بیاورد.
It is very hard to play in the NHL.
بازی در لیگ ملی هاکی بسیار سخت است.
Mark’s parents want him to go to college.
والدین مارک میخواهند که او به دانشگاه برود.
They want him to have an education.
آنها میخواهند که او تحصیلات داشته باشد.
They want Mark to be successful.
آنها میخواهند مارک موفق باشد.
They want Mark to be happy.
آنها میخواهند مارک خوشحال باشد.

The Easter Egg Hunt
Samantha is going to an Easter egg hunt.
سامانتا به یک جستجوی تخممرغ عید پاک میرود.
Tracey is going to an Easter egg hunt.
تریسی هم به یک جستجوی تخممرغ عید پاک میرود.
The Easter egg hunt is at Sydney’s house.
جستجوی تخممرغ عید پاک در خانهی سیدنی برگزار میشود.
It is going to be fun.
قرار است خیلی سرگرمکننده باشد.
Sydney’s mom hid chocolate eggs.
مامان سیدنی تخممرغهای شکلاتی را پنهان کرده است.
Sydney’s mom hid chocolate bunnies.
مامان سیدنی خرگوشهای شکلاتی را هم پنهان کرده است.
Everybody is here.
همه اینجا هستند.
Everybody has an Easter basket.
همه یک سبد عید پاک دارند.
The Easter egg hunt can start.
جستجوی تخممرغ عید پاک میتواند شروع شود.
Everybody must close their eyes.
همه باید چشمهایشان را ببندند.
One, two, three, go!
یک، دو، سه، شروع!
Samantha finds an Easter egg.
سامانتا یک تخممرغ عید پاک پیدا میکند.
The Easter egg is behind a table.
تخممرغ پشت یک میز است.
She puts it in her basket.
او آن را داخل سبدش میگذارد.
Tracey finds a chocolate Easter bunny.
تریسی یک خرگوش شکلاتی عید پاک پیدا میکند.
It’s under the couch.
آن زیر کاناپه است.
Tracey puts it in her basket.
تریسی آن را داخل سبدش میگذارد.
Sydney finds a chocolate Easter bunny too.
سیدنی هم یک خرگوش شکلاتی عید پاک پیدا میکند.
It’s in front of the television.
آن جلوی تلویزیون است.
She puts it in her basket.
او آن را داخل سبدش میگذارد.
Everybody finds lots of chocolate.
همه مقدار زیادی شکلات پیدا میکنند.
Everybody shares their chocolate.
همه شکلاتهایشان را با هم تقسیم میکنند.
Samantha, Tracey, and Sydney love Easter.
سامانتا، تریسی و سیدنی عید پاک را دوست دارند.

Joe's First Car
Joe is 18 years old.
جو ۱۸ ساله است.
Joe works at McDonald’s.
جو در مکدونالد کار میکند.
Joe saves all his money.
جو تمام پولش را پسانداز میکند.
Joe has $2500.00 in the bank.
جو ۲۵۰۰ دلار در بانک دارد.
He wants to buy a sports car.
او میخواهد یک ماشین اسپرت بخرد.
Joe starts to look for a new car.
جو شروع به جستجوی یک ماشین جدید میکند.
Joe looks in the newspaper.
جو در روزنامه به دنبال ماشین میگردد.
Joe looks in magazines.
جو در مجلات به دنبال ماشین میگردد.
Joe finds a car he likes.
جو ماشینی را پیدا میکند که دوست دارد.
Joe goes to see the car with his dad.
جو به همراه پدرش برای دیدن ماشین میرود.
He really likes it.
او واقعاً آن را دوست دارد.
Joe doesn’t have enough money.
جو پول کافی ندارد.
Joe’s dad tells him to keep saving his money.
پدر جو به او میگوید که به پسانداز کردن ادامه دهد.
Joe wants this car a lot.
جو خیلی این ماشین را میخواهد.
Joe asks his dad to help him.
جو از پدرش درخواست کمک میکند.
Joe and his dad make a deal.
جو و پدرش با هم به توافق میرسند.
Joe’s dad will lend him the money.
پدر جو پول را به او قرض میدهد.
Joe must work hard.
جو باید سخت کار کند.
He must pay the money back to his dad.
او باید پول را به پدرش برگرداند.
Joe is very happy.
جو خیلی خوشحال است.
Joe owns his first car.
جو صاحب اولین ماشین خود میشود

Summer Vacation
Today is the last day of school.
امروز آخرین روز مدرسه است.
It is summer vacation.
تعطیلات تابستانی شروع شده است.
Grace is very excited.
گریس خیلی هیجانزده است.
This summer will be fun.
این تابستان سرگرمکننده خواهد بود.
Grace is going to visit her Grandparents.
گریس قرار است به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش برود.
They have a cottage.
آنها یک کلبه دارند.
The cottage is on Lake Erie.
کلبه کنار دریاچه ایری است.
It is a lot of fun.
خیلی سرگرمکننده است.
Grace is going to swim.
گریس قرار است شنا کند.
She is going to play board games.
او قرار است بازیهای رومیزی انجام دهد.
She is going to talk with her grandparents.
او قرار است با پدربزرگ و مادربزرگش صحبت کند.
Grace is going to have fun.
گریس قرار است خوش بگذراند.
Grace is going to a summer camp.
گریس به یک اردوی تابستانی میرود.
She will sleep in a cabin.
او در یک کلبه چوبی خواهد خوابید.
She will make lots of new friends.
او دوستان جدید زیادی پیدا خواهد کرد.
Grace will learn campfire songs.
گریس ترانههای کنار آتش را یاد خواهد گرفت.
Camp will be fun.
اردو خیلی سرگرمکننده خواهد بود.
Grace is going to Cape Cod with her parents.
گریس همراه والدینش به کیپ کاد میرود.
We are going for two weeks.
ما برای دو هفته میرویم.
We are going to drive.
ما با ماشین میرویم.
Grace will see the ocean.
گریس اقیانوس را خواهد دید.
Cape Cod will be beautiful.
کیپ کاد زیبا خواهد بود.
Summer vacation is fun.
تعطیلات تابستانی سرگرمکننده است.

Cleaning Up Leaves
The leaves are changing colours.
برگها در حال تغییر رنگ هستند.
I see red maple leaves.
من برگهای افرا قرمز میبینم.
I see orange maple leaves.
من برگهای افرا نارنجی میبینم.
I see yellow maple leaves.
من برگهای افرا زرد میبینم.
The leaves are beautiful.
برگها زیبا هستند.
It is starting to get cold.
هوا دارد شروع به سرد شدن میکند.
The wind is strong.
باد شدید است.
Winter is coming.
زمستان در راه است.
The leaves fall off the trees.
برگها از درختان میریزند.
On Saturday we will clean them up.
ما روز شنبه آنها را جمع میکنیم.
The whole family helps.
تمام خانواده کمک میکنند.
My Dad gets the rake.
پدرم چنگک را برمیدارد.
My Mom gets the garbage bags.
مادرم کیسههای زباله را میآورد.
My brother and I help too.
برادرم و من هم کمک میکنیم.
We gather leaves with our hands.
ما برگها را با دست جمع میکنیم.
We make a big pile.
ما یک توده بزرگ درست میکنیم.
My brother and I jump in the leaves.
من و برادرم داخل برگها میپریم.
We make a big mess.
ما کلی بهمریختگی درست میکنیم.
Our parents don’t mind.
والدینمان مشکلی ندارند.
Our parents fill our coats with leaves.
پدر و مادرم برگها را داخل کاپشنهای ما میریزند.
We look really big.
ما خیلی بزرگ به نظر میرسیم.
Everyone laughs.
همه میخندند.
Play time is over.
زمان بازی تمام شده است.
Back to work.
برمیگردیم سر کار.

Susan's Wedding Day
Susan is getting married.
سوزان قرار است ازدواج کند.
Her fiancee’s name is Michael.
نام نامزدش مایکل است.
They are in love.
آنها عاشق هم هستند.
They are getting married today.
آنها امروز ازدواج میکنند.
Susan wakes up early.
سوزان زود از خواب بیدار میشود.
She is getting her hair done.
او دارد موهایش را درست میکند.
Susan is having her make up done too.
سوزان آرایش هم میکند.
Susan looks beautiful.
سوزان زیبا به نظر میرسد.
She puts on her white wedding dress.
او لباس عروسی سفیدش را میپوشد.
She puts on her veil.
او تور عروسیاش را میگذارد.
Susan needs something blue.
سوزان به چیزی آبی نیاز دارد.
Her garter is blue.
بند جورابش آبی است.
Susan needs something old.
سوزان به چیزی قدیمی نیاز دارد.
Her grandmother’s ring is old.
انگشتر مادربزرگش قدیمی است.
Susan needs something borrowed.
سوزان به چیزی قرضی نیاز دارد.
She is wearing her mother’s jewellery.
او جواهرات مادرش را پوشیده است.
Susan needs something new.
سوزان به چیزی جدید نیاز دارد.
Her shoes and dress are new.
کفش و لباسش جدید هستند.
Susan needs a penny for her shoe.
سوزان به یک سکهی کوچک برای کفشش نیاز دارد.
It will bring her good luck.
این برایش خوششانسی میآورد.
Susan is ready to get married.
سوزان آمادهی ازدواج است.

Remembrance Day
My grandfather fought in World War II.
پدربزرگم در جنگ جهانی دوم جنگیده است.
My grandmother was a nurse in World War II.
مادربزرگم در جنگ جهانی دوم پرستار بود.
Today is November 11th.
امروز یازدهم نوامبر است.
Today is Remembrance Day.
امروز روز یادبود است.
Today we celebrate soldiers.
امروز ما سربازان را گرامی میداریم.
Everyone wears a poppy.
همه گل شقایق میزنند.
Poppies are red flowers.
شقایقها گلهایی قرمز هستند.
Poppies remind me of my grandparents.
شقایقها مرا به یاد پدربزرگ و مادربزرگم میاندازند.
Poppies remind me of their sacrifice.
شقایقها مرا به یاد فداکاری آنها میاندازند.
At 11:00 AM there are two minutes of silence.
در ساعت ۱۱ صبح، دو دقیقه سکوت برگزار میشود.
People remember their friends and family.
مردم دوستان و خانوادهشان را به یاد میآورند.
People recite the poem “In Flanders Field.”
مردم شعر “در دشت فلاندرز” را میخوانند.
It is a sad poem.
این یک شعر غمانگیز است.
It helps us remember.
این شعر کمک میکند که یادآوری کنیم.
Today we wish for peace in the world.
امروز آرزوی صلح در جهان داریم.

Halloween Night
Halloween is fun.
هالووین سرگرمکننده است.
My mom buys candy.
مامانم آبنبات میخرد.
My Mom buys potato chips.
مامانم چیپس میخرد.
My Mom buys chocolate bars.
مامانم شکلات تختهای میخرد.
It is for the trick or treaters.
اینها برای بچههایی است که برای قُلّک یا شیرینی میآیند.
My Mom buys me a costume.
مامانم برای من یک لباس میخرد.
It is a ghost costume.
این لباس یک روح است.
I am going to be scary.
من قرار است ترسناک باشم.
My sister is going to dress up as a princess.
خواهرم قرار است لباس پرنسس بپوشد.
She will have a wand.
او یک چوب جادویی خواهد داشت.
She will have a crown.
او یک تاج خواهد داشت.
She will look beautiful.
او زیبا به نظر خواهد رسید.
My Dad buys a pumpkin.
بابام یک کدو تنبل میخرد.
It is going to be a Jack O’Lantern.
این قرار است به یک فانوس هالووینی تبدیل شود.
We draw a face on the pumpkin.
ما یک صورت روی کدو میکشیم.
We carve the face with a knife.
ما صورت را با چاقو درمیآوریم.
Our Jack O’Lantern looks funny.
فانوس ما خندهدار به نظر میرسد.
We go trick or treating.
ما برای قُلّک یا شیرینی رفتن میرویم.
We knock on the neighbour’s door.
به درِ همسایه میزنیم.
We say, “trick or treat.”
میگوییم «قلّک یا شیرینی».
Our neighbours give us candy.
همسایهها به ما آبنبات میدهند.
We say thanks.
ما تشکر میکنیم.
We go to many houses.
ما به خانههای زیادی میرویم.
We go home.
به خانه برمیگردیم.
Our parents check our candy.
پدر و مادرمان آبنباتهایمان را بررسی میکنند.
It’s safe.
بیخطر است.
We eat lots of candy.
ما کلی آبنبات میخوریم.
We don’t feel very good.
حالمان زیاد خوب نیست.
We go to bed.
میرویم بخوابیم.

Christmas Eve
Ben and Melissa are getting ready for Christmas.
بن و ملیسا در حال آماده شدن برای کریسمس هستند.
Ben and Melissa’s house has lots of lights on the roof.
خانهی بن و ملیسا چراغهای زیادی روی سقف دارد.
The lights are many colours.
چراغها رنگارنگ هستند.
Inside they listen to Christmas music.
داخل خانه، آنها به موسیقی کریسمس گوش میدهند.
Ben and Melissa drink eggnog.
بن و ملیسا نوشیدنی اگناگ مینوشند.
Eggnog tastes good.
اگناگ خوشمزه است.
Ben and Melissa hang stockings on the fireplace.
بن و ملیسا جورابهای کریسمسی را روی شومینه آویزان میکنند.
They string popcorn.
آنها ذرت بو داده را نخ میکنند.
Ben and Melissa put the popcorn string on the Christmas tree.
بن و ملیسا نخ ذرتبو داده را روی درخت کریسمس میگذارند.
They put Christmas lights on the tree.
آنها چراغهای کریسمس را روی درخت میگذارند.
They put tinsel on the tree.
آنها نوارهای براق را روی درخت میگذارند.
Ben and Melissa put ornaments on the tree.
بن و ملیسا تزئینات را روی درخت آویزان میکنند.
They put a star on top of the tree.
آنها یک ستاره بالای درخت میگذارند.
They get ready for Santa Claus.
آنها برای آمدن بابانوئل آماده میشوند.
They leave milk and cookies for Santa.
آنها شیر و شیرینی برای بابانوئل میگذارند.
Ben opens one present.
بن یک هدیه باز میکند.
Melissa opens one present.
ملیسا یک هدیه باز میکند.
They go to sleep.
آنها به خواب میروند.
Ben and Melissa wake up early.
بن و ملیسا زود بیدار میشوند.
They run down stairs.
آنها از پلهها پایین میدوند.
There are a lot of presents under our tree.
هدایای زیادی زیر درخت ما هست.
They wake up their Mom and Dad.
آنها مامان و بابایشان را بیدار میکنند.
Ben and Melissa open their presents.
بن و ملیسا هدایایشان را باز میکنند.
They love our presents.
آنها هدایایشان را دوست دارند.
Everyone cleans up the wrapping paper.
همه کاغذهای کادو را جمع میکنند.
It is time for breakfast.
وقت صبحانه است.

Thanksgiving
We are having Thanksgiving at our house.
ما جشن شکرگزاری را در خانهی خودمان برگزار میکنیم.
My whole family is coming.
تمام خانوادهام میآیند.
My parents bought a turkey.
والدینم یک بوقلمون خریدند.
It weighs 30 pounds.
وزنش ۳۰ پوند است.
It takes a long time to cook.
پختنش زمان زیادی میبرد.
My Mom wakes up early to cook the turkey.
مامانم برای پختن بوقلمون زود بیدار میشود.
I clean the house with my Dad.
من همراه بابام خانه را تمیز میکنم.
The house smells good.
بوی خوبی در خانه پیچیده است.
We help Mom in the kitchen.
ما در آشپزخانه به مامان کمک میکنیم.
I peel potatoes and carrots.
من سیبزمینی و هویج پوست میکنم.
My Dad makes pumpkin pies.
بابام پای کدو تنبل درست میکند.
My Mom cooks squash.
مامانم کدو میپزد.
I help my Mom make stuffing.
من به مامانم کمک میکنم تا مواد داخل بوقلمون را درست کند.
I mix the bread and spices.
من نان و ادویهها را با هم مخلوط میکنم.
We make good stuffing.
ما مواد خوشمزهای درست میکنیم.
It goes inside the turkey.
این مواد داخل بوقلمون قرار میگیرد.
We put on nice clothes.
ما لباسهای قشنگ میپوشیم.
I set the table.
من میز را میچینم.
My Dad carves the turkey.
بابام بوقلمون را برش میزند.
My Mom makes the gravy.
مامانم سس گوشت درست میکند.
Our relatives arrive.
فامیلهایمان میرسند.
We say “thank you” for all we have.
ما برای همه چیزهایی که داریم، “متشکریم” میگوییم.
We eat and eat.
ما میخوریم و میخوریم.
It is a good Thanksgiving.
این یک جشن شکرگزاری عالی است.

Learning How to Drive
Amy is 16 years old.
ایمی ۱۶ ساله است.
She lives in a small town.
او در یک شهر کوچک زندگی میکند.
Amy is learning how to drive.
ایمی در حال یادگیری رانندگی است.
Amy’s dad is giving her lessons.
پدر ایمی به او آموزش رانندگی میدهد.
Amy’s dad’s name is Howard.
نام پدر ایمی هاوارد است.
Amy has had three lessons.
ایمی سه جلسه آموزش داشته است.
Amy and her dad argue during the lessons.
ایمی و پدرش هنگام آموزش با هم جر و بحث میکنند.
Amy’s mom is giving her driving lessons.
مادر ایمی نیز به او آموزش رانندگی میدهد.
Amy’s mom’s name is Jane.
نام مادر ایمی جین است.
Jane has given Amy a lesson.
جین یک جلسه به ایمی آموزش داده است.
Jane has decided to stop giving Amy lessons.
جین تصمیم گرفته دیگر به ایمی آموزش ندهد.
Jane and Amy argue during the lessons too.
جین و ایمی هم هنگام آموزش با هم بحث میکنند.
Amy’s parents call a driving school.
والدین ایمی با یک آموزشگاه رانندگی تماس میگیرند.
Amy is going to get lessons from a professional.
ایمی قرار است از یک مربی حرفهای آموزش بگیرد.
The classes cost $300 for 10 lessons.
هزینه کلاسها برای ۱۰ جلسه، ۳۰۰ دلار است.
The lessons are very good.
این آموزشها بسیار خوب هستند.
Amy learns how to drive.
ایمی یاد میگیرد چگونه رانندگی کند.
Amy gets her licence.
ایمی گواهینامهاش را میگیرد.

Housework
There is always housework to do when you live in a house.
وقتی در یک خانه زندگی میکنی، همیشه کارهای خانهای برای انجام دادن وجود دارد.
You have to wash the windows so that you can see outside.
باید پنجرهها را بشویی تا بتوانی بیرون را ببینی.
The floors and the carpets need to be vacuumed.
کفها و فرشها باید جاروبرقی کشیده شوند.
The floors also need to be washed, and some of them need to be waxed.
کفها همچنین باید شسته شوند و بعضی از آنها نیاز به واکس دارند.
The furniture has to be polished.
مبلمان باید براق شوند.
The bathroom has to be kept clean.
حمام باید تمیز نگه داشته شود.
After you have a bath, you need to clean out the bathtub.
بعد از حمام کردن، باید وان را تمیز کنی.
Laundry needs to be done regularly, or you will run out of clothes to wear.
لباسشویی باید بهطور منظم انجام شود، وگرنه لباس برای پوشیدن تمام میشود.
The clothes go into the washing machine, and then they have to be dried in the dryer.
لباسها داخل ماشین لباسشویی میروند و بعد باید در خشککن خشک شوند.
Sometimes, we hang the clothes out on the line to be dried.
گاهی لباسها را برای خشک شدن روی بند رخت آویزان میکنیم.
Some of the clothes need to be ironed.
برخی از لباسها باید اتو شوند.
You have to buy groceries and put them away.
باید مواد غذایی بخری و آنها را در جای خود بگذاری.
Meals need to be made.
غذا باید پخته شود.
You can’t let the dishes pile up in the kitchen.
نباید اجازه بدهی ظرفها در آشپزخانه جمع شوند.
The dishes have to be washed, and the counters need to be wiped.
ظرفها باید شسته شوند و پیشخوانها باید تمیز شوند.
The stove needs to be cleaned, and sometimes the refrigerator and the cupboards need to be cleaned out.
اجاق گاز باید تمیز شود و گاهی یخچال و کابینتها نیز باید پاکسازی شوند.
You can dust the furniture and sweep up the dirt.
میتوانی گردگیری کنی و خاکها را جارو بزنی.
You can make the beds. The beds have to be changed too.
میتوانی تختها را مرتب کنی. تختها باید تعویض هم بشوند.
They need to have clean sheets put on them.
باید ملحفههای تمیز روی آنها انداخته شود.
There are just so many things to do.
کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.
Household chores take up a lot of time.
کارهای خانه زمان زیادی را میگیرند.

Working Outside
Today I was working outside.
امروز بیرون از خانه کار میکردم.
It was a sunny day, and I was very hot.
هوا آفتابی بود و من خیلی گرمم شده بود.
I wore a hat on my head.
یک کلاه روی سرم گذاشتم.
I watered all the plants.
همهی گیاهان را آب دادم.
I weeded the flower beds.
علفهای هرز باغچه گلها را کندم.
I cut back all of the plants that were growing too big.
تمام گیاهانی که بیش از حد رشد کرده بودند را کوتاه کردم.
I gave some of the plants plant food.
به بعضی از گیاهان کود گیاهی دادم.
I cut the lawn.
چمن را کوتاه کردم.
I raked the lawn.
چمن را با چنگک جمع کردم.
I filled up the bird baths with water.
ظرفهای آب پرندگان را با آب پر کردم.
I swept the sidewalks and the paths.
پیادهروها و مسیرها را جارو کردم.
I took out the garbage.
زبالهها را بیرون بردم.
I filled the car up with gas.
ماشین را بنزین زدم.
I washed the car.
ماشین را شستم.
I hung out the clothes on the clothesline.
لباسها را روی بند رخت آویزان کردم.
I washed down the lawn furniture.
مبلمان حیاط را شستم.
I washed all of the windows on the house from the outside.
تمام پنجرههای خانه را از بیرون شستم.
I was so tired.
خیلی خسته شده بودم.
So I had a glass of lemonade.
برای همین یک لیوان لیموناد خوردم.
I talked to my neighbour, and I helped her trim a tree.
با همسایهام صحبت کردم و کمکش کردم یک درخت را هرس کند.
I planted some bulbs,
چند پیاز گل کاشتم،
and then I went into the house.
و بعد به داخل خانه رفتم.
I was exhausted.
کاملاً خسته بودم.

Daily Schedule
I wake up every morning at seven o’clock.
من هر روز صبح ساعت هفت از خواب بیدار میشوم.
I take a shower.
دوش میگیرم.
I eat my breakfast.
صبحانه میخورم.
I usually have toast or cereal.
معمولاً نان تُست یا غلات صبحانه میخورم.
I brush my teeth.
دندانهایم را مسواک میزنم.
I put on my clothes.
لباسهایم را میپوشم.
I catch the school bus.
سوار اتوبوس مدرسه میشوم.
I ride to school.
به مدرسه میروم.
In my class, we have math and English before recess.
در کلاس، قبل از زنگ تفریح ریاضی و انگلیسی داریم.
At recess time, the girls skip, or walk around and talk.
در زنگ تفریح، دخترها طناب میزنند یا قدم میزنند و صحبت میکنند.
The boys play in the playground or play baseball.
پسرها در حیاط بازی میکنند یا بیسبال بازی میکنند.
After recess, we have physical education and geography.
بعد از زنگ تفریح، تربیت بدنی و جغرافیا داریم.
We eat lunch, and then we play outside.
ناهار میخوریم و بعد در بیرون بازی میکنیم.
When the bell rings, we line up to go back into the classroom.
وقتی زنگ میخورد، صف میکشیم تا به کلاس برگردیم.
After lunch, we have history and science.
بعد از ناهار، تاریخ و علوم داریم.
At recess, we play ball again.
در زنگ تفریح دوباره توپ بازی میکنیم.
Some of girls play ball too.
برخی از دخترها هم توپ بازی میکنند.
In the winter, we build snowmen.
در زمستان آدم برفی درست میکنیم.
If it is too cold, we stay indoors and talk to each other.
اگر خیلی سرد باشد، در داخل میمانیم و با هم صحبت میکنیم.
After recess, we have music and health.
بعد از زنگ تفریح، موسیقی و بهداشت داریم.
We get out of school at three thirty.
ساعت سه و نیم از مدرسه تعطیل میشویم.
I sometimes walk home with my friends, or I take the bus.
گاهی با دوستانم پیاده به خانه میروم یا سوار اتوبوس میشوم.
I have a snack and change my clothes when I get home.
وقتی به خانه میرسم، میانوعده میخورم و لباسهایم را عوض میکنم.
I change into my pajamas.
لباس خوابم را میپوشم.
If it is raining, I watch television.
اگر باران بیاید، تلویزیون تماشا میکنم.
If it is nice outside, I play with my friends.
اگر هوا خوب باشد، با دوستانم بازی میکنم.
I have supper at five thirty.
ساعت پنج و نیم شام میخورم.
On some nights, I help my mother to do the dishes.
بعضی شبها به مادرم در شستن ظرفها کمک میکنم.
After supper, I do my homework.
بعد از شام، تکالیفم را انجام میدهم.
I wash my face and hands, and brush my teeth.
صورتم و دستهایم را میشویم و دندانهایم را مسواک میزنم.

Meals
Breakfast is very rushed at our house.
صبحانه در خانهی ما خیلی با عجله خورده میشود.
My brothers and sisters and I have toast or cereal.
من و خواهر و برادرهایم نان تست یا غلات صبحانه میخوریم.
We also have orange juice.
همچنین آب پرتقال هم مینوشیم.
On weekends my mother makes bacon and eggs for us.
در آخر هفتهها مادرم برایمان بیکن و تخممرغ درست میکند.
My father just has a cup of coffee for breakfast.
پدرم فقط یک فنجان قهوه برای صبحانه میخورد.
My mother packs a lunch for all of us.
مادرم برای همهمان ناهار بستهبندی میکند.
We usually have a sandwich, a piece of fruit and a drink of juice or milk.
معمولاً یک ساندویچ، یک تکه میوه و یک نوشیدنی مثل آبمیوه یا شیر داریم.
My favorite sandwiches are egg salad, tuna, roast beef and ham.
ساندویچهای مورد علاقهام سالاد تخممرغ، تن ماهی، گوشت گاو بریان و ژامبون هستند.
My brother always wants peanut butter and jam sandwiches.
برادرم همیشه ساندویچ کره بادامزمینی و مربا میخواهد.
My mother sometimes packs a treat for us.
مادرم گاهی برایمان یک خوراکی خوشمزه در ناهار میگذارد.
Today we had cookies with our lunch.
امروز با ناهارمان بیسکوییت داشتیم.
At supper time, the family sits around the table and talks about what they did all day.
در زمان شام، خانواده دور میز مینشینند و دربارهی کارهای روزانهشان صحبت میکنند.
My mother makes good suppers.
مادرم شامهای خوشمزهای درست میکند.
We sometimes have spaghetti.
گاهی اسپاگتی داریم.
My mother makes a roast of beef with potatoes and vegetables quite often.
مادرم اغلب گوشت گاو بریان با سیبزمینی و سبزیجات درست میکند.
She makes many different dishes out of chicken.
او غذاهای مختلفی با مرغ درست میکند.
She makes soups or stews.
او سوپ یا خورشت میپزد.
She also makes casseroles.
او همچنین غذاهای تابهای (کاسرول) درست میکند.
My brothers and sisters and I have milk with our dinner.
من و خواهر و برادرهایم با شاممان شیر مینوشیم.
My parents sometimes have wine with their dinner.
پدر و مادرم گاهی با شامشان شراب مینوشند.
Sometimes we have salad before our dinner.
گاهی قبل از شام سالاد میخوریم.
I set the table for my mother.
من میز را برای مادرم میچینم.
I put out the forks, the knives and spoons.
چنگالها، کاردها و قاشقها را میگذارم.
I also put out glasses and fill them full of milk or water.
همچنین لیوانها را میگذارم و آنها را با شیر یا آب پر میکنم.
For dessert, we sometimes have ice cream, cake or pie.
برای دسر گاهی بستنی، کیک یا پای داریم.
My mother said that it is better to have fruit because it is better for you.
مادرم میگوید بهتر است میوه بخوریم چون برای سلامتی بهتر است.
Tonight I ate a peach for dessert.
امشب یک هلو برای دسر خوردم.
My favorite fruits are apples, peaches, plums and bananas.
میوههای مورد علاقهام سیب، هلو، آلو و موز هستند.
After supper, my mother always has a cup of tea with sugar and cream in it.
بعد از شام، مادرم همیشه یک فنجان چای با شکر و خامه مینوشد.
After dinner, I help my mother with the dishes.
بعد از شام، در شستن ظرفها به مادرم کمک میکنم.
Usually she washes the dishes, and I will dry them.
معمولاً او ظرفها را میشوید و من آنها را خشک میکنم.

Seasons
There are four seasons.
چهار فصل وجود دارد.
Winter is the cold season.
زمستان فصل سرد سال است.
It snows in the winter.
در زمستان برف میبارد.
The winds blow, and ice forms on the water.
بادها میوزند و یخ روی آبها تشکیل میشود.
We play hockey on the ice.
ما روی یخ هاکی بازی میکنیم.
We play in the snow.
در برف بازی میکنیم.
After winter is the spring.
بعد از زمستان، بهار میآید.
That is when it begins to get warmer.
در این زمان هوا شروع به گرمتر شدن میکند.
Trees get buds on them.
درختان جوانه میزنند.
Flowers start to bloom.
گلها شروع به شکفتن میکنند.
It rains a lot in the spring.
در بهار زیاد باران میبارد.
Spring is followed by the summer.
پس از بهار، تابستان میآید.
It can get very hot in the summertime.
در تابستان ممکن است هوا بسیار گرم شود.
The sun shines brightly.
خورشید بهطور درخشانی میتابد.
We go swimming in the summer.
در تابستان به شنا میرویم.
We spend a lot of time outdoors.
بیشتر وقتمان را در فضای باز میگذرانیم.
Many people go on vacations in the summer.
بسیاری از مردم در تابستان به تعطیلات میروند.
We get a summer vacation from school.
ما تعطیلات تابستانی از مدرسه داریم.
Summer is followed by the fall or autumn.
پس از تابستان، پاییز فرا میرسد.
The leaves on the trees change colours.
برگهای درختان تغییر رنگ میدهند.
They change from green to red, orange and brown.
آنها از سبز به قرمز، نارنجی و قهوهای تغییر رنگ میدهند.
The leaves fall off the trees.
برگها از درختان میریزند.
The weather gets cooler.
هوا خنکتر میشود.
The days get shorter.
روزها کوتاهتر میشوند.
We go back to school in the fall.
در پاییز به مدرسه بازمیگردیم.
Then, winter comes again.
سپس دوباره زمستان میآید.
The seasons follow one after each other.
فصلها یکی پس از دیگری میآیند.

Weather
You can watch the weatherman on TV,
میتوانی گزارشگر هواشناسی را در تلویزیون تماشا کنی،
to find out what the weather will be like.
تا بفهمی هوا چهطور خواهد بود.
It might be a nice clear day with no clouds in the sky.
ممکن است روزی زیبا و صاف باشد بدون هیچ ابری در آسمان.
The sun might be shining.
شاید خورشید در حال تابیدن باشد.
It could be a cloudy day.
ممکن است روزی ابری باشد.
Sometimes, cloudy days are just dull.
بعضی وقتها، روزهای ابری فقط کسلکننده هستند.
On some cloudy days, it begins to rain or snow.
در بعضی از روزهای ابری، شروع به باران یا برف میکند.
Some days are rainy.
برخی روزها بارانی هستند.
You need a raincoat, umbrella and boots on a rainy day.
در یک روز بارانی به بارانی، چتر و چکمه نیاز داری.
Rain makes the flowers and grass grow.
باران باعث رشد گلها و چمنها میشود.
The weather forecast might say that it will be windy.
پیشبینی هوا ممکن است بگوید که هوا بادی خواهد بود.
You could have a gentle breeze.
ممکن است نسیمی ملایم بوزد.
It might be very gusty so that the wind pushes you.
ممکن است باد شدید باشد بهطوری که تو را هل بدهد.
It is dangerous if the wind is very strong.
اگر باد خیلی شدید باشد خطرناک است.
A hurricane or tornado is very dangerous.
توفان یا گردباد بسیار خطرناک هستند.
Once in a while, the weatherman says there will be hail.
گاهی اوقات، گزارشگر هواشناسی میگوید تگرگ خواهد آمد.
Hail stones are hard cold pellets of ice that fall from the sky.
تگرگ دانههای سخت و سرد یخی است که از آسمان میافتد.
Sometimes, the weatherman will say that there will be snow flurries.
گاهی گزارشگر هوا میگوید ریزش برف پراکنده خواهد بود.
Sometimes, there is just a light dusting of snow.
گاهی فقط لایه نازکی از برف روی زمین مینشیند.
Sometimes, there is a blizzard or a snowstorm.
گاهی طوفان برفی یا کولاک رخ میدهد.
It can be dangerous driving through a blizzard.
رانندگی در وسط کولاک میتواند خطرناک باشد.
If there is a lot of snow, the streets have to be plowed.
اگر برف زیادی بیاید، خیابانها باید برفروبی شوند.
You need a hat, coat, mittens and boots on a very cold day.
در روزی بسیار سرد به کلاه، کت، دستکش و چکمه نیاز داری.
Sometimes, the weather forecast is wrong.
گاهی اوقات پیشبینی هوا اشتباه است.
The weatherman might say that it will be a sunny day, but then the clouds come in and it rains.
ممکن است گزارشگر هوا بگوید هوا آفتابی خواهد بود، اما بعد ابرها بیایند و باران ببارد.
That is not good if you are planning a picnic.
این خوب نیست اگر برای پیکنیک برنامهریزی کرده باشی.
I prefer sunny days that are warm but not too hot.
من روزهای آفتابی را دوست دارم که گرم باشند ولی نه خیلی داغ.
I like to feel a gentle breeze to cool me down.
دوست دارم نسیمی ملایم بوزد تا من را خنک کند.

House
A house is divided into different rooms.
یک خانه به اتاقهای مختلف تقسیم میشود.
In my house, there is a living room.
در خانهی من، یک اتاق نشیمن وجود دارد.
There is a couch, two chairs, a coffee table and a television set in the living room.
در اتاق نشیمن یک کاناپه، دو صندلی، یک میز جلو مبلی و یک تلویزیون وجود دارد.
In the kitchen, there is a stove and a refrigerator.
در آشپزخانه یک اجاق گاز و یک یخچال وجود دارد.
There is also a sink and a dishwasher in the kitchen.
در آشپزخانه یک سینک ظرفشویی و یک ماشین ظرفشویی نیز وجود دارد.
There is a kitchen table and chairs.
یک میز آشپزخانه و چند صندلی وجود دارد.
We eat most of our meals at the kitchen table.
ما بیشتر وعدههای غذاییمان را در میز آشپزخانه میخوریم.
We have a dining room.
ما یک اتاق ناهارخوری داریم.
There is a dining table and chairs in there.
در آنجا یک میز ناهارخوری و چند صندلی وجود دارد.
There is a washroom or bathroom.
یک دستشویی یا حمام وجود دارد.
There is a toilet, sink and bathtub in the bathroom.
در حمام یک توالت، یک روشویی و یک وان وجود دارد.
There is also a shower in the bathroom.
همچنین در حمام یک دوش نیز وجود دارد.
We have three bedrooms.
ما سه اتاق خواب داریم.
The bedrooms are upstairs.
اتاق خوابها در طبقه بالا هستند.
My brother’s room, my room and my parent’s room all have beds in them.
اتاق برادرم، اتاق من و اتاق پدر و مادرم همگی تختخواب دارند.
We also have dressers in our rooms.
در اتاقهایمان کشو یا دراور هم داریم.
There are closets in all of the bedrooms.
در همهی اتاق خوابها کمد دیواری وجود دارد.
We keep our clothes in the closets.
لباسهایمان را در کمدها نگه میداریم.
There is a basement in our house.
در خانهی ما یک زیرزمین وجود دارد.
We store things in the basement.
ما وسایل را در زیرزمین ذخیره میکنیم.
There is a laundry room in the basement.
در زیرزمین یک اتاق رختشویی وجود دارد.
There is a washing machine and a dryer in the laundry room.
در اتاق رختشویی یک ماشین لباسشویی و یک خشککن وجود دارد.
This is where we wash and dry our clothes.
اینجاست که لباسهایمان را میشوییم و خشک میکنیم.
There is a garage attached to the house.
یک گاراژ به خانه متصل است.
We keep the car in the garage.
ما ماشین را در گاراژ نگه میداریم.
You drive up the driveway and into the garage.
از مسیر ورودی بالا میروید و وارد گاراژ میشوید.
We also have a front yard and a back yard.
ما یک حیاط جلویی و یک حیاط پشتی نیز داریم.
There is a vegetable garden in the back yard.
در حیاط پشتی یک باغچه سبزیجات وجود دارد.
There are some flowers and a tree planted in the front yard.
در حیاط جلویی چند گل و یک درخت کاشته شدهاند.

School
There are different types of schools.
انواع مختلفی از مدرسه وجود دارد.
There is an elementary school.
یک مدرسه ابتدایی وجود دارد.
The children at the elementary school are young.
کودکان در مدرسه ابتدایی کمسن و سال هستند.
There is a playground for them to play in.
یک زمین بازی برای بازی کردن آنها وجود دارد.
The classrooms are bright and airy.
کلاسها روشن و دارای هوای تازه هستند.
There are blackboards in the classrooms.
در کلاسها تختهسیاه وجود دارد.
The children sit in desks to do their work.
کودکان پشت میزها مینشینند تا کارهایشان را انجام دهند.
There is a parking lot for the teachers to park in.
پارکینگی برای پارک ماشین معلمان وجود دارد.
There is a cafeteria for the students to get food.
سلفسرویس یا بوفهای برای تهیه غذا برای دانشآموزان وجود دارد.
The principal has an office.
مدیر مدرسه یک دفتر کار دارد.
Nobody wants to go to the principal’s office.
هیچکس دوست ندارد به دفتر مدیر مدرسه برود.
It usually means that you are in trouble if you have to go to the principal’s office.
معمولاً اگر مجبور شوی به دفتر مدیر بروی، یعنی مشکلی داری.
When you finish elementary school, you go to high school.
وقتی مدرسه ابتدایی را تمام میکنی، به دبیرستان میروی.
Most of the students in high school are teenagers.
بیشتر دانشآموزان دبیرستان نوجوان هستند.
There is a parking lot outside the high school.
در بیرون دبیرستان یک پارکینگ وجود دارد.
There is also a football field outside.
همچنین یک زمین فوتبال در بیرون وجود دارد.
The students go to classes in different classrooms.
دانشآموزان به کلاسهای مختلف میروند.
They move from classroom to classroom for each subject.
آنها برای هر درس از یک کلاس به کلاس دیگر میروند.
There is a cafeteria where they can get their lunches or eat the lunches that they have brought from home.
یک بوفه وجود دارد که آنها میتوانند ناهارشان را از آن تهیه کنند یا ناهاری که از خانه آوردهاند را بخورند.
There is a gymnasium where students have physical education.
یک سالن ورزشی وجود دارد که دانشآموزان در آن تربیتبدنی دارند.
Dances are also held in the gymnasium.
رقصها نیز در سالن ورزشی برگزار میشوند.
Some students go on to university from high school.
برخی دانشآموزان از دبیرستان به دانشگاه میروند.
Students at the university are older.
دانشجویان در دانشگاه بزرگتر هستند.
Some of the students are even senior citizens.
برخی از دانشجویان حتی افراد سالخورده هستند.
People come from all over the world to attend the university.
مردم از سراسر جهان برای تحصیل در دانشگاه میآیند.
There are lots of different things at the university.
در دانشگاه امکانات زیادی وجود دارد.
There is a theater where plays and concerts are held.
یک سالن تئاتر وجود دارد که نمایشها و کنسرتها در آن برگزار میشوند.
There is a bookstore where students can buy their textbooks.
یک کتابفروشی وجود دارد که دانشجویان میتوانند کتابهای درسی خود را از آن بخرند.
There is a physical education building that has a swimming pool in it.
یک ساختمان تربیتبدنی وجود دارد که در آن استخر شنا هست.
The parking lot at the university is very big.
پارکینگ دانشگاه بسیار بزرگ است.
They call the land that the university is on a campus.
به زمینی که دانشگاه در آن قرار دارد، «کمپوس» میگویند.
Some of the students live on campus in residences.
برخی از دانشجویان در خوابگاههایی که در محوطه دانشگاه هستند زندگی میکنند.

Subjects
There are many subjects that you can take at school.
درسهای زیادی وجود دارد که میتوانی در مدرسه برداری.
My favorite subject is music.
درس مورد علاقهام موسیقی است.
I like to sing and to play the clarinet.
من دوست دارم آواز بخوانم و کلارینت بزنم.
I also like art.
من همچنین هنر را دوست دارم.
I am quite good at drawing and painting.
در نقاشی و طراحی نسبتاً خوب هستم.
History is a good subject.
تاریخ درس خوبی است.
I like learning about the past.
من دوست دارم درباره گذشته یاد بگیرم.
Geography is very interesting.
جغرافیا بسیار جالب است.
We look at many maps in geography.
در جغرافیا به نقشههای زیادی نگاه میکنیم.
We learn where there are deserts and mountains.
یاد میگیریم که بیابانها و کوهها کجا هستند.
I know the names of all the continents and all the oceans.
من نام تمام قارهها و تمام اقیانوسها را میدانم.
Mathematics is my least favorite subject.
ریاضی کمترین درس مورد علاقه من است.
I am not very good with numbers.
من خیلی با اعداد خوب نیستم.
I am good at addition and subtraction,
در جمع و تفریق خوب هستم،
but I am not good at division and multiplication.
اما در ضرب و تقسیم خوب نیستم.
In my school we learn to speak French.
در مدرسه ما یاد میگیریم که فرانسوی صحبت کنیم.
We learn French because Canada has French and English-speaking citizens.
ما فرانسوی یاد میگیریم چون کانادا شهروندانی فرانسویزبان و انگلیسیزبان دارد.
English literature is a good subject.
ادبیات انگلیسی درس خوبی است.
I enjoy reading books.
من از خواندن کتابها لذت میبرم.
I also like to write compositions and poetry.
من همچنین دوست دارم انشا و شعر بنویسم.
Science is my brother’s favorite subject.
علوم درس مورد علاقه برادرم است.
He is interested in plants, and he likes to do experiments.
او به گیاهان علاقهمند است و دوست دارد آزمایش انجام دهد.
We also take drama at my school.
ما همچنین در مدرسه تئاتر هم داریم.
I like to act.
من دوست دارم بازی کنم.
I got the lead role in the school play.
من نقش اصلی نمایش مدرسه را گرفتم.

International Students
We have many international students at my school.
در مدرسهی ما دانشآموزان بینالمللی زیادی داریم.
Some of the students come from England.
برخی از دانشآموزان اهل انگلستان هستند.
They speak English, but they have an accent that is different from a Canadian accent.
آنها انگلیسی صحبت میکنند، اما لهجهشان با لهجهی کانادایی متفاوت است.
Many students are from Japan.
دانشآموزان زیادی از ژاپن هستند.
They are learning our language and our customs.
آنها زبان و آداب و رسوم ما را یاد میگیرند.
We have students from Germany, Italy, China, Korea and Iran.
ما دانشآموزانی از آلمان، ایتالیا، چین، کره و ایران داریم.
We try to make those students feel welcome here.
ما تلاش میکنیم آن دانشآموزان احساس خوشآمدگویی در اینجا داشته باشند.
The students like to see what is here.
دانشآموزان دوست دارند ببینند که اینجا چه چیزهایی وجود دارد.
They go sightseeing.
آنها به گردش میروند.
They visit all the places that the tourists like to go to.
آنها از تمام مکانهایی که گردشگران دوست دارند بروند بازدید میکنند.
Niagara Falls and Toronto are interesting places to visit.
آبشار نیاگارا و تورنتو مکانهای جالبی برای بازدید هستند.
The students practice their English by talking to Canadians.
دانشآموزان با صحبت کردن با کاناداییها زبان انگلیسی خود را تمرین میکنند.
When they first get here, we show them around.
وقتی برای اولین بار به اینجا میآیند، ما آنها را به اطراف میبریم و نشانشان میدهیم.
They do many exercises to learn the language.
آنها تمرینات زیادی برای یادگیری زبان انجام میدهند.
They listen to English songs.
آنها به آهنگهای انگلیسی گوش میدهند.
They read story books that are written in English.
آنها کتاب داستانهایی که به زبان انگلیسی نوشته شدهاند میخوانند.
They listen to English language tapes.
آنها به نوارهای زبان انگلیسی گوش میدهند.
The best way to learn the language is to talk to other people.
بهترین راه برای یادگیری زبان، صحبت کردن با دیگران است.
It is good to ask questions in English.
خوب است که سوالات را به انگلیسی بپرسیم.
Canadians try to be helpful to international students.
کاناداییها تلاش میکنند به دانشآموزان بینالمللی کمک کنند.
Some of the international students live with host families.
برخی از دانشآموزان بینالمللی با خانوادههای میزبان زندگی میکنند.
The host families have the students living in their homes.
خانوادههای میزبان، دانشآموزان را در خانههای خود جای میدهند.
It is a good way for the host families and the students to make friends.
این روش خوبی برای دوست شدن خانوادههای میزبان و دانشآموزان است.
Many of the international students stay in contact with their friends and host families even after they have gone back to their homelands.
بسیاری از دانشآموزان بینالمللی حتی پس از بازگشت به وطن خود با دوستان و خانوادههای میزبان در ارتباط میمانند.
The international students learn a lot from their host families because they eat Canadian foods, and they learn what it is like to live in a Canadian household.
دانشآموزان بینالمللی چیزهای زیادی از خانوادههای میزبان یاد میگیرند، چون غذای کانادایی میخورند و یاد میگیرند که زندگی در یک خانواده کانادایی چگونه است.

Interests and Hobbies
It is very rewarding to have different interests and hobbies.
داشتن علایق و سرگرمیهای مختلف بسیار رضایتبخش است.
Some people like to play computer games.
بعضی افراد دوست دارند بازیهای کامپیوتری انجام دهند.
Other people spend a lot of time watching television.
افراد دیگری وقت زیادی را صرف تماشای تلویزیون میکنند.
There are people who would rather watch movies.
برخی افراد ترجیح میدهند فیلم تماشا کنند.
Some people prefer more physical things.
بعضیها فعالیتهای فیزیکی را ترجیح میدهند.
They would rather play a sport like baseball, hockey or basketball.
آنها ترجیح میدهند ورزشی مثل بیسبال، هاکی یا بسکتبال انجام دهند.
Some people do exercises at a gym, or they just go for walks.
برخی افراد در باشگاه ورزش میکنند یا فقط پیادهروی میکنند.
There are many ways to exercise.
روشهای زیادی برای ورزش کردن وجود دارد.
You can ride a bicycle or lift weights.
میتوانی دوچرخهسواری کنی یا وزنه بزنی.
There are people who like to collect things.
افرادی هستند که از جمعآوری اشیا لذت میبرند.
They can collect all kinds of different things.
آنها میتوانند انواع وسایل مختلف را جمعآوری کنند.
You can collect stamps, coins, dolls, postcards, movies, rocks or posters.
میتوانی تمبر، سکه، عروسک، کارتپستال، فیلم، سنگ یا پوستر جمع کنی.
Some people even collect bugs or leaves.
برخی حتی حشرات یا برگها را جمعآوری میکنند.
Some people are lucky enough to be able to travel.
برخی افراد خوششانساند که میتوانند سفر کنند.
You can travel to a nearby place, or you can travel far away to a different country.
میتوانی به مکانی نزدیک سفر کنی یا به کشوری دور بروی.
There are people who like to listen to music.
افرادی هستند که دوست دارند به موسیقی گوش بدهند.
People have different tastes in music.
مردم سلیقههای متفاوتی در موسیقی دارند.
Some people like rock music, rap, classical music, or folk music.
بعضیها موسیقی راک، رپ، کلاسیک یا محلی را دوست دارند.
There are many different types of music.
انواع مختلفی از موسیقی وجود دارد.
Some people would rather play music than listen to it.
برخی ترجیح میدهند موسیقی بنوازند تا اینکه فقط گوش بدهند.
You can play an instrument, or you can sing.
میتوانی سازی بنوازی یا آواز بخوانی.
Many people learn to play the guitar or the piano.
بسیاری از افراد یاد میگیرند گیتار یا پیانو بنوازند.
Some people join bands or orchestras.
برخی افراد به گروههای موسیقی یا ارکسترها میپیوندند.
There are people who like to read books.
افرادی هستند که دوست دارند کتاب بخوانند.
There are a lot of different hobbies.
سرگرمیهای بسیار متنوعی وجود دارد.
It depends on what you consider to be fun.
بستگی دارد که تو چه چیزی را سرگرمکننده بدانی.
You can have more than one hobby or interest.
میتوانی بیش از یک سرگرمی یا علاقه داشته باشی.
It is good to be interested in a lot of different things.
خوب است که به چیزهای مختلفی علاقهمند باشی.

Movies
I go to the movies almost every week.
من تقریباً هر هفته به سینما میروم.
Sometimes, I rent movies from the video store.
گاهی فیلمها را از فروشگاه ویدئو اجاره میکنم.
My favorite films are action films.
فیلمهای مورد علاقهام فیلمهای اکشن هستند.
I like to watch car chases.
من تعقیبوگریز با ماشین را دوست دارم.
I like it when the bad guy has a shootout with the good guys.
دوست دارم وقتی که آدم بدها با آدم خوبها تیراندازی میکنند.
I like the good guys to win.
دوست دارم آدم خوبها برنده شوند.
I also like science fiction movies.
من همچنین فیلمهای علمیتخیلی را دوست دارم.
I like things that take place in the future.
من چیزهایی را که در آینده اتفاق میافتند دوست دارم.
I like movies that have aliens from different planets in them.
فیلمهایی که موجودات فضایی از سیارات دیگر دارند را دوست دارم.
Some of the science fiction movies can be silly and unbelievable.
برخی از فیلمهای علمیتخیلی میتوانند احمقانه و غیرقابلباور باشند.
I don’t like those ones.
من آن نوع فیلمها را دوست ندارم.
My mother likes dramas.
مادرم فیلمهای درام را دوست دارد.
She has a lot of favorite actors and actresses.
او بازیگران زن و مرد محبوب زیادی دارد.
She sometimes watches sad movies that make her cry.
او گاهی فیلمهای غمانگیز تماشا میکند که باعث گریهاش میشوند.
She also likes comedies.
او همچنین فیلمهای کمدی را دوست دارد.
She laughs out loud if a comedy is very funny.
اگر فیلم کمدی خیلی خندهدار باشد، با صدای بلند میخندد.
My father likes horror movies.
پدرم فیلمهای ترسناک را دوست دارد.
He likes movies with monsters in them.
او فیلمهایی که در آنها هیولا هست را دوست دارد.
He also likes thrillers.
او فیلمهای دلهرهآور را هم دوست دارد.
I have watched some thrillers that keep you tense and on the edge of your seat.
من برخی فیلمهای دلهرهآور دیدهام که آدم را مضطرب و در حالت انتظار نگه میدارند.
Sometimes, I have to shut my eyes if the movie gets too scary.
گاهی مجبور میشوم چشمانم را ببندم اگر فیلم خیلی ترسناک شود.
My brother likes animated films.
برادرم فیلمهای انیمیشنی را دوست دارد.
In animated films, there are no actors, just cartoon characters.
در فیلمهای انیمیشنی بازیگری وجود ندارد، فقط شخصیتهای کارتونی هستند.
My brother goes to the movies on Saturday afternoons with his friends.
برادرم عصرهای شنبه با دوستانش به سینما میرود.
He goes to the matinee.
او به سانس بعدازظهر میرود.
He gets popcorn, candy and pop.
او پاپکورن، آبنبات و نوشابه میخرد.
He usually comes back with a stomach ache because he eats so much.
او معمولاً با دلدرد برمیگردد چون خیلی زیاد میخورد.
Sometimes, my father watches documentaries.
پدرم گاهی مستند تماشا میکند.
Documentaries are about real things.
مستندها درباره چیزهای واقعی هستند.
You can learn a lot from watching a documentary.
میتوانی با تماشای مستند چیزهای زیادی یاد بگیری.
I watch documentaries with him sometimes, but I would rather see a good action film.
من گاهی با او مستند تماشا میکنم، ولی ترجیح میدهم یک فیلم اکشن خوب ببینم.

Flowers
I go to the movies almost every week.
من تقریباً هر هفته به سینما میروم.
There are hundreds of different types of flowers.
صدها نوع مختلف از گلها وجود دارد.
Most people like roses.
بیشتر مردم گل رز را دوست دارند.
Roses grow on bushes, and they smell beautiful.
رزها روی بوته رشد میکنند و بوی دلپذیری دارند.
You have to be careful that you don’t prick your finger on a rose thorn.
باید مراقب باشید که انگشتتان را با خار گل رز نزنید.
Roses come in many colours.
رزها در رنگهای مختلفی وجود دارند.
There are red, pink, yellow and white roses.
رزهای قرمز، صورتی، زرد و سفید وجود دارند.
In the spring, tulips are in bloom.
در بهار، گلهای لاله شکوفا میشوند.
In Ottawa, there are many tulips.
در اتاوا، گلهای لاله زیادی وجود دارد.
Some people go there just to see all the tulips in the spring.
بعضی از مردم فقط برای دیدن تمام گلهای لاله در بهار به آنجا میروند.
Forget-me-nots are also spring flowers.
فراموشم نکنها هم گلهای بهاری هستند.
They are tiny and blue.
آنها کوچک و آبی هستند.
Lilies of the valley look like white bells.
زنبقهای دره شبیه زنگولههای سفید هستند.
Many of the trees have blossoms on them in the springtime.
بسیاری از درختان در بهار شکوفه دارند.
The apple and cherry trees look particularly beautiful when they are in blossom.
درختان سیب و گیلاس هنگام شکوفه دادن، بهویژه زیبا به نظر میرسند.
We have a blossom festival in my town.
در شهر ما یک جشنواره شکوفه برگزار میشود.
My neighbors like to plant geraniums, petunias and marigolds in the summer.
همسایههای من دوست دارند در تابستان گلهای شمعدانی، پتونیا و گل همیشهبهار بکارند.
Some people plant sunflowers.
بعضیها گل آفتابگردان میکارند.
Sunflowers grow very tall.
گلهای آفتابگردان بسیار بلند رشد میکنند.
Sometimes a girl will get an orchid for her date.
گاهی اوقات دختری برای قرار ملاقاتش یک گل ارکیده میگیرد.
They have bright yellow petals.
آنها گلبرگهای زرد روشن دارند.
All of those flowers grow best in the sunshine.
همه آن گلها در نور خورشید بهترین رشد را دارند.
If your garden is shady, you have to plant different things.
اگر باغچهتان سایهدار باشد، باید چیزهای متفاوتی بکارید.
Hostas grow well in a shady garden.
هاستاها در باغچههای سایهدار خوب رشد میکنند.
Chrysanthemums are fall flowers.
داوودیها گلهای پاییزی هستند.
Chrysanthemums come in many colours also.
داوودیها نیز در رنگهای مختلفی وجود دارند.
There are purple, yellow and white chrysanthemums.
داوودیهای بنفش، زرد و سفید وجود دارند.
Flowers are good to give as gifts.
گلها برای هدیه دادن مناسب هستند.
Women like to receive a dozen roses on Valentine’s Day.
خانمها دوست دارند در روز ولنتاین یک دسته گل رز دریافت کنند.
Carnations also make a nice gift.
میخکها نیز هدیههای خوبی هستند.
They have a very sweet smell.
آنها بوی بسیار خوشی دارند.
Many people give away lilies for Easter.
خیلی از مردم در عید پاک گل سوسن هدیه میدهند.
Poinsettias are very festive at Christmas time.
گلهای بنت قنسول در زمان کریسمس بسیار جشنگونه هستند.
If someone goes to a dance, they often give their partner a flower to wear.
اگر کسی به یک رقص برود، اغلب به شریک خود یک گل برای زدن میدهند.
If you go to a wedding, you will probably see a lot of flowers there.
اگر به یک عروسی بروید، احتمالاً گلهای زیادی آنجا خواهید دید.
Flowers help to make places beautiful.
گلها به زیبا شدن مکانها کمک میکنند.

The Shopping Mall
There are many different stores in the shopping mall.
فروشگاههای مختلف زیادی در مرکز خرید وجود دارد.
There are ladies’ wear stores.
فروشگاههایی برای لباس زنانه وجود دارد.
They sell dresses, blouses, and many kinds of clothes for women.
آنها لباس، بلوز و انواع مختلف لباس زنانه میفروشند.
In the men’s wear stores there are suits, ties, shirts and slacks.
در فروشگاههای لباس مردانه کتوشلوار، کراوات، پیراهن و شلوار یافت میشود.
There are also clothing stores that appeal just to teenagers.
فروشگاههایی هم هستند که فقط مخصوص نوجوانان هستند.
Some clothing stores only sell childrens’ clothes.
برخی فروشگاهها فقط لباس بچهگانه میفروشند.
There is even a store that just sells bathing suits and cover-ups for the beach or pool.
حتی فروشگاهی وجود دارد که فقط مایو و لباس ساحلی یا استخر میفروشد.
There are lingerie stores that sell ladies’ underwear and nightwear.
فروشگاههای لباس زیر زنانه هم وجود دارند که لباس خواب و لباس زیر میفروشند.
There are hardware stores that sell tools.
فروشگاههای ابزارفروشی هم هستند که ابزار میفروشند.
There are shoe stores.
فروشگاههای کفش وجود دارد.
You buy shoes and boots in a shoe store.
در فروشگاه کفش، میتوانید کفش و چکمه بخرید.
There are bookstores.
کتابفروشیهایی هم وجود دارد.
You can buy a book on almost any topic at the bookstore.
میتوانید در کتابفروشی تقریباً درباره هر موضوعی کتاب بخرید.
There are stores that sell compact discs.
فروشگاههایی وجود دارند که سیدی میفروشند.
Those stores also have tapes and videos.
این فروشگاهها نوار کاست و ویدیو هم دارند.
There are sports stores that sell special shoes and clothes for sports.
فروشگاههای ورزشی وجود دارند که کفش و لباس مخصوص ورزش میفروشند.
They also sell sports equipment, and t-shirts and hats with the logo of your favorite teams.
آنها تجهیزات ورزشی و تیشرت و کلاه با لوگوی تیم محبوبتان میفروشند.
There are gift stores that sell all kinds of things that someone might want for their house.
فروشگاههای هدیهای وجود دارند که هر چیزی که کسی ممکن است برای خانه بخواهد میفروشند.
There are kitchen stores where you can buy utensils and pots and pans.
فروشگاههایی برای وسایل آشپزخانه وجود دارند که میتوانید ظروف و قابلمه بخرید.
Those kinds of stores also sell aprons and napkins, and anything you might need for your kitchen.
این فروشگاهها همچنین پیشبند، دستمال سفره و هر چیزی که برای آشپزخانه نیاز دارید میفروشند.
There is a movie theatre at the mall.
در مرکز خرید یک سینما وجود دارد.
There is a jewellery store that has a lot of gold and silver jewellery.
یک طلافروشی وجود دارد که جواهرات طلا و نقره زیادی دارد.
There is a hairdresser in the mall. Sometimes, I go in there to get my hair cut.
در مرکز خرید یک آرایشگاه وجود دارد. بعضی وقتها برای کوتاه کردن مو به آنجا میروم.
There are fast food places in the mall.
رستورانهای فستفود در مرکز خرید وجود دارند.
You can get a quick lunch like a hamburger or some french fries.
میتوانید یک ناهار سریع مثل همبرگر یا سیبزمینی سرخکرده بخورید.
There are also fancier restaurants in the mall.
رستورانهای شیکتری هم در مرکز خرید هستند.
You can sit down for a nice meal.
میتوانید برای یک وعده غذایی خوب بنشینید.
There is a furniture store in the mall.
یک فروشگاه مبلمان در مرکز خرید وجود دارد.
You could buy a new sofa or bed at the furniture store.
میتوانید یک مبل یا تخت خواب جدید از فروشگاه مبلمان بخرید.
There are bulk food stores.
فروشگاههای مواد غذایی فله هم وجود دارند.
At a bulk food store, all the foods are in bins.
در فروشگاه فله، تمام مواد غذایی در سطلهایی قرار دارند.
You take as much as you want and pay for it at the counter.
هرچقدر که بخواهید برمیدارید و در صندوق پرداخت میکنید.
There is even a telephone store and an electronics store at the mall.
حتی فروشگاه تلفن و لوازم الکترونیکی هم در مرکز خرید وجود دارد.
My brother’s favorite store is the toy store.
فروشگاه مورد علاقه برادرم اسباببازیفروشی است.
He could spend hours in there.
او میتواند ساعتها در آنجا وقت بگذراند.
There are also department stores at the mall.
فروشگاههای زنجیرهای هم در مرکز خرید هستند.
Department stores sell all kinds of things.
فروشگاههای زنجیرهای همهجور چیز میفروشند.
They sell perfume, clothes, shoes, kitchen utensils, or just about anything you might need.
آنها عطر، لباس، کفش، وسایل آشپزخانه یا تقریباً هر چیزی که ممکن است نیاز داشته باشید میفروشند.
You can get almost anything you want at the shopping mall.
میتوانید تقریباً هر چیزی که میخواهید را در مرکز خرید پیدا کنید.

Travel
It is fun to take a trip to a faraway place.
سفر به یک مکان دور سرگرمکننده است.
My brother just went to Italy and France.
برادرم تازه به ایتالیا و فرانسه سفر کرد.
He got on a plane at Toronto Airport.
او سوار هواپیما در فرودگاه تورنتو شد.
He took a flight to France.
او با هواپیما به فرانسه رفت.
He stayed there for a couple of days.
او چند روز در آنجا ماند.
He visited the Eiffel Tower.
او از برج ایفل بازدید کرد.
He was in Paris.
او در پاریس بود.
He said that he enjoyed the food in France.
او گفت از غذاهای فرانسه لذت برد.
He then traveled to Italy.
سپس به ایتالیا سفر کرد.
He saw many towns and villages in Italy.
او شهرها و روستاهای زیادی در ایتالیا دید.
He went to Rome and visited many of the tourist attractions.
او به رم رفت و از جاذبههای گردشگری زیادی بازدید کرد.
In Venice, he saw the canals.
در ونیز، او کانالها را دید.
He tried to speak Italian, but he is not too good at it.
او سعی کرد ایتالیایی صحبت کند، اما زیاد خوب نبود.
He said that the people were very helpful.
او گفت مردم بسیار کمککار بودند.
They tried to understand him.
آنها سعی کردند او را درک کنند.
He bought souvenirs for us when he was in Italy.
او زمانی که در ایتالیا بود برای ما سوغاتی خرید.
He ate Italian food.
او غذای ایتالیایی خورد.
He said that pizza in Italy is quite different from the pizza we eat here in Canada.
او گفت پیتزا در ایتالیا با پیتزایی که اینجا در کانادا میخوریم خیلی فرق دارد.
He saw many streets that were made of cobblestones.
او خیابانهای زیادی را دید که از سنگفرش ساخته شده بودند.
He saw many old buildings.
او ساختمانهای قدیمی زیادی دید.
A lot of people in Italy travel around on scooters.
بسیاری از مردم در ایتالیا با اسکوتر رفتوآمد میکنند.
He stayed at a very nice hotel in Italy.
او در یک هتل بسیار خوب در ایتالیا اقامت داشت.
He was sorry when it was time to come home.
وقتی وقت برگشت به خانه شد، ناراحت بود.
My brother likes to travel.
برادرم عاشق سفر کردن است.
He likes to fly in airplanes.
او دوست دارد با هواپیما سفر کند.
The airlines lost his luggage once.
یک بار شرکت هواپیمایی چمدانهایش را گم کرد.
He was not too pleased about that.
از این بابت اصلاً خوشحال نبود.
Next year, he would like to travel to England.
سال آینده، او دوست دارد به انگلستان سفر کند.

The Farm
My uncle is a farmer.
عموی من یک کشاورز است.
He lives on a farm.
او در یک مزرعه زندگی میکند.
He has many different types of animals.
او حیوانات مختلف زیادی دارد.
In the barn, there are horses and cows.
در طویله اسبها و گاوها هستند.
The cows swish the flies away from themselves with their tails.
گاوها با دمهایشان مگسها را از خود دور میکنند.
It sounds very loud if a cow says “moo” when you are standing there.
اگر وقتی آنجا ایستادهاید گاوی بگوید “مااا”، صدای آن خیلی بلند است.
The cows eat the grass from my uncle’s field.
گاوها از چمن مزرعه عموی من میخورند.
He gets milk from the cows.
او از گاوها شیر میگیرد.
I put a saddle on one of the horses and went for a ride.
من روی یکی از اسبها زین گذاشتم و برای سواری رفتم.
There are pigs in the pigpen.
در طویله خوکها، خوکهایی وجود دارند.
He has goats.
او بز دارد.
He says that the goats will eat just about anything.
او میگوید بزها تقریباً هر چیزی را میخورند.
He has a chicken coop with chickens in it.
او یک مرغدانی دارد که در آن مرغها هستند.
The chickens lay eggs.
مرغها تخم میگذارند.
Have you ever seen baby chicks?
تا به حال جوجه دیدهای؟
They are very cute.
آنها خیلی بامزه هستند.
My uncle collects the eggs every morning.
عمویم هر صبح تخممرغها را جمع میکند.
There is a rooster too.
یک خروس هم وجود دارد.
The rooster crows when the sun comes up.
خروس وقتی خورشید طلوع میکند، قوقولیقوقو میکند.
My uncle also has a goose.
عمویم یک غاز هم دارد.
The goose makes a honking noise.
غاز صدای بوقمانند درمیآورد.
I don’t think that the goose likes me.
فکر نمیکنم غازه من را دوست داشته باشد.
It nips me when I go near it.
وقتی به آن نزدیک میشوم نوک میزند.
Many cats live in my uncle’s barn.
گربههای زیادی در طویله عمویم زندگی میکنند.
They are stray cats, but he lets them stay there because they keep the mice away.
آنها گربههای ولگرد هستند، اما او اجازه میدهد آنجا بمانند چون موشها را دور نگه میدارند.
My uncle feeds the cats.
عمویم به گربهها غذا میدهد.
My uncle says that he would like to get some sheep for his farm.
عمویم میگوید که دوست دارد چند گوسفند برای مزرعهاش بگیرد.
You can get wool from sheep.
میتوان از گوسفندها پشم به دست آورد.
There are a lot of animals on my uncle’s farm.
در مزرعه عمویم حیوانات زیادی وجود دارند.

Transportation (1)
Every family that I know has at least one car.
هر خانوادهای که میشناسم حداقل یک ماشین دارد.
Some families have two, or even three cars.
برخی خانوادهها دو یا حتی سه ماشین دارند.
Most people get their licence to drive when they are sixteen.
بیشتر مردم در سن شانزده سالگی گواهینامه رانندگی میگیرند.
In my house, we just have one car.
در خانه ما فقط یک ماشین داریم.
If my father takes the car to work, my mother will take the bus.
اگر پدرم ماشین را به سر کار ببرد، مادرم با اتوبوس میرود.
I ride in a school bus to school.
من با اتوبوس مدرسه به مدرسه میروم.
My sister works in another town.
خواهرم در شهری دیگر کار میکند.
She gets on the train to go to work.
او سوار قطار میشود تا به سر کار برود.
The train station is not far from my house.
ایستگاه قطار از خانه ما دور نیست.
The train tracks run right by my house.
ریلهای قطار دقیقاً از کنار خانه ما میگذرند.
My grandfather from Ireland came to visit us.
پدربزرگم از ایرلند آمد تا به ما سر بزند.
He came over by boat.
او با قایق آمد.
He had to cross the ocean.
او مجبور بود از اقیانوس عبور کند.
We went to Florida last year.
ما سال گذشته به فلوریدا رفتیم.
We flew on a plane.
ما با هواپیما پرواز کردیم.
The plane flew right through the clouds.
هواپیما از میان ابرها پرواز کرد.
My friend’s brother drives a motorcycle.
برادر دوستم موتورسواری میکند.
He wears a helmet.
او کلاه ایمنی میپوشد.
I rode on his motorcycle once.
من یکبار سوار موتور او شدم.
I had to sit on the back and hold on tight.
باید در قسمت عقب مینشستم و محکم میگرفتم.
I ride my bicycle when the weather is nice.
وقتی هوا خوب است دوچرخهسواری میکنم.
I also have a scooter that I use to travel around.
همچنین یک اسکوتر دارم که برای رفتوآمد از آن استفاده میکنم.
I took a helicopter ride once.
یکبار سوار بالگرد شدم.
The helicopter’s propellers were going around when I got on.
وقتی سوار شدم، ملخهای بالگرد در حال چرخش بودند.
It went straight up in the air.
آن مستقیم به هوا بلند شد.
I enjoyed the ride.
از آن سواری لذت بردم.
I would like to learn how to fly a plane or a helicopter.
دوست دارم یاد بگیرم چطور هواپیما یا بالگرد پرواز دهم.
I like flying through the air.
من پرواز در هوا را دوست دارم.